شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

خواب شاينا خانوم

خييييلى بامزهاى عسلكم هر وقت ميخوابى پتو ميندازم روت كلى زور ميزنى ودستاى خوشگلتو ميارى بيرون هر وقت تونستم عكسشو برات ميذارم تحت هر شرايطى بايد دستات بيرون باشه حتى وقتى قنداقت ميكنم ممممممممماچ
24 شهريور 1390

شعر مامان براى عشقش

چشم دارم درشته. ابرو دارم پرپشته،لب دارم يه غنچه،صورت دارم گردالو ،مماخ دارم كوچولو واى واى واى چه نازه شاينا خانوم چه نازه يه دل گنده داره،تون قلمبه داره،دستاى مامانو داره،پاى بابارو داره واى واى واى چه نازه شاينا خانوم چه نازه شبا من خواب ندارم ديگه لالا ندارم يا كه من آروغ دارم يا كمكى جيش دارم...... از جلو نظام خبر دار همگى باشيد هوشيار شاينا خانوم بفرما همه رو كردى تو بيدار ههههههههه مامانى اصلا نميذارى شبا بخوابم چشمام به زور باز ميشه خدا كنه زودى خوابت تنظيم شه عسلكم
15 شهريور 1390

ميون اين همه دونه تو شدى شاهدونه من

يك شهريور بابابا ومامان وجى رفتيم بيمارستان مادران يه حس عجيبى داشتم مثل اينكه چشمم بخواد اشكشو تا ابد نگه داره ،نه نه اشك كجا و تو كجا؟؟؟؟ واى مامانى ميترسيدم از دلم كنده شى ميترسيدم ديگه وجودم نباشى ،ميخواستم چرخيدنتو لگداتو و اون سكسكه هاى نازتو تا ابد حس كنم دوست داشتم زمان از حركت وايسه و عشقم تو دلم بمونه ولى.....رفتم تو اتاق عمل ساعت ١٢بود وقت اذان روز قدر :خدايا ميخوام زنده بمونم براى دخترم خدايا تو رو به حق اين روز عزيزت بذار دخترمو ،پاره تنمو ببينم ،خدايااااااا ....ديگه چيزى نفهميدم با ناله توام بادرد شديد به هوش اومدم منو بردن اتاقم بابايى عكستو نشونم داد هيچ حسى نداشتم تا تورو آوردن واى خدايا اين همه معجزه يه جا مگه ميشه ؟؟؟ عزي...
3 شهريور 1390